.::: پرواز شب :::.
Home        My Profile        E-mail       Archive        Titles
برچسب:پرواز شب, :: ::  l3y : Sh.mnv

تا به حال یه حرف اول نامت خیره شده ای ؟
نام ِ تو با ضربان ِ قلب من آغاز می شود
از من نرنج ، هستی من در کنار نام ِ زیبای توست . . .

برچسب:پرواز شب, :: ::  l3y : Sh.mnv

کسی نیست

بیا زندگی را بدزدیم

آن وقت میان دو دیدار تقسیم کنیم

برچسب:پرواز شب, :: ::  l3y : Sh.mnv

دلال شو ، دلال شو
دارای پول و مال شو
خواهی شوی خندان و خوش
پس همچو ما دلال شو

دلخوارو بالاتر ببر
اجناسو ارزون تر بخر
روّ و مروّت رو ز سر
 بیرون کن دلال شو

با سر مسازی نوجوان
رشته به پول مردمان
پیوسته پولدار و خوشیم
پس همچو ما دلال شو

با کج روی آموخته
صد مشتری را سوخته
با اسکناس اندوخته
پس همچو ما دلال شو

ما کارمون کلّاشیه
در متن و هم در حاشیه
پیوسته پولدار و خوشیم
پس همچو ما دلال شو

انصاف ما رفته هوا
نیشی به هرکس میزنیم
از پول مالامال شو
پس همچو ما دلال شو

 

خداوندا از آن روزی که ما را آفریدی

به غیر از معصیت چیزی ندیدی

خداوندا به حق هشت و چارت

ز ما بگذر شتر دیدی ، ندیدی !

برچسب:پرواز شب, :: ::  l3y : Sh.mnv

 

 

و عشق مانند هوا در همه جا جاریست تو نفس هایت را قدری جانانه بکش...

 

ترانه ی unforgiven  از گروه metallica  یکی از آهنگای محبوب منه که تفسیر و ترجمه و لینک دانلودش رو براتون گذاشتم
امیدوارم لذت ببرید


New blood joins this earth فرد جديدي به دنيا مياد
And quickly he's subdued و به سرعت مطيع ميشه
Through constant pained disgrace توسط درد هميشگي خفت
The young boy learns their rules اون مرد جوان قوانين اونها رو ياد ميگيره

در ابتداي اهنگ صحبت از به دنيا اومدن فردي ميشه.اين فرد ممكنه هركسي حتي شما باشيد و در ادامه به زندگي و كيفيت زندگي اون رو توصيف ميكنه كه به نظر من اگه يكم دقت كنيد.شكل زندگي هم ميتونه مثل ماله شما باشه
در ادامه اهنگ به اين نكته اشاره داره كه اين فرد با توجه به شرايط و مصيبت هايي كه براش ساخته اند و وادار ميشه تا از اونها(كساني كه به طور مستقيم اسم برده نشده اند ولي ميتوان فهميد كه اينها همان سران و قدرت دوستان اون كشور هستند)و همين طور قانون هاشون اطاعت كنه.قانون هايي كه ممكنه طبق ميلش نباشه.

.::بقیه در ادامه ی مطلب::.



Continue ...

از دی که گذشت هیچ از آن یاد مکن
   فردا که نیامدست فریاد مکن


  بر نامده و گذشته بنیاد مکن

   حالی، خوش باش و عمر بر باد مکن

برچسب:پرواز شب, :: ::  l3y : Sh.mnv

دنیای من این روزا پر شده از دلتنگی

یه جورایی دلم واسه بچگیام "خیلی" تنگ شده . . .

برچسب:پرواز شب, :: ::  l3y : Sh.mnv

 

دلم میخواست میتونستم کمکت کنم اما افسوس که من هستمو یک چرای بی جواب...!!!
واقعا چرا ؟
چرا همیشه کسی رو که دوست داری دوستت نداره و کسی هم که دوستت داره تو دوسش نداری ؟
جواب این چرا رو نگرفتم اما یک خط نوشته ی پرمحتوا دارم برای تویی که داری با خودت کلنجار میری:
 برنده منم چرا که کسی را که دوستم نداشت از دست دادم
و بازنده تویی چرا که کسی رو از دست دادی که دوستت داشت...

 


من اینجا بس دلم تنگ است...
زمستان بود
 «زمستان» را اخوان دو سال بعد از کودتای 28 مرداد سرود: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی». او در این شعر با توصیف دقیق و البته شاعرانه یک روز برفی در یکی از زمستان‌های زادگاهش – مشهد – فضای کلی آن روزگار را به تصویر کشید: «هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،/ نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین ...» این شعر باعث زندان رفتن شاعرش شد. شاملو در این زندان همبند اخوان بوده، در خاطراتش می‌گوید زندانبان‌ها چون با پدر [نظامی‌] او آشنا بودند، او را نمی‌زدند؛ «ولی اخوان را آش و لاش می‌کردند». (اخوان داستان این زندان را در شعر «نادر اسکندر» آورده). اخوان بعدها عنوان زمستان را سماجت بر یک کتابش گذاشت. شعر زمستان را هم استاد شجریان و هم شهرام ناظری به آواز خوانده اند.
________
شاهنامه آخرش ناخوشه
 شعر «آخر شاهنامه» اخوان که نام دفتری از اشعار او هم شده، داستان چنگ نوازی است که برای ما می‌گوید چنگش همواره از خاطرات خوش قدیم می‌گوید و سراغ پایتخت قرن را می‌گیرد تا به آن حمله ببرد. اما چنگی پیر به سازش خطاب می‌کند: «ای پریشانگوی مسکین! پرده دیگر کن/ پور دستان [=رستم] جان ز چاه نخواهند برد.» می‌گویند که او و مردمش دیگر فر و شکوهشان را از دست داده اند و حالشان شبیه اصحاب کهف است که طاقت ندارند آن قدر بخوابند تا دقیانوس زمانشان _ یعنی شاه پهلوی – بمیرد. «گاهگه بیدار می‌خواهیم شد زین خواب جادویی/ خواب همگنان غار/ چشم می‌مالیم و می‌گوییم: آنک، طرفه قصر زرنگار صبح شیرینکار/ لیک بی مرگ است دقیانوس/ وای، وای، افسوس».
_________
شبی که لعنت از مهتاب می‌بارید
 شعر «کتیبه» یکی از معروف‌ترین نمونه‌های اشعار داستانی اخوان است. ماجرای شعر، داستان گروهی زندانی است که صخره ای رو به رویشان افتاده. روی این صخره نوشته: «کسی راز مرا داند/ از این رو به آن رویم بگرداند». یک بار بالأخره زنجیری‌ها دل به وسوسه دانستن راز تخته سنگ می‌دهند و با زحمت فراوان آن را جا به جا می‌کنند. فکر می‌کنید چی می‌خوانند؟  نوشته بود/ همان/ کسی راز مرا داند/ که از این رو به آن رویم بگرداند». از روی این شعر که نمادی از بیهودگی تلاش‌ها در جامعه ای بسته است، فیلمی‌ هم ساخته شده (فریبرز صالح، 1353) که اهمیتش در تاریخ سینمای ایران در این نکته است که اولین بازی خسرو شکیبایی در آن بوده.
_________
بله، همین رنگ است
 آن قدر که عبارت‌های شعر «چاووشی» معروف است، خود این شعر معروف نیست؛ عبارت‌هایی مثل «بیراه توشه برداریم/قدم در راه بذاریم» یا «من اینجا بس دلم تنگ است/ و هر سازی که می‌بینم بدآهنگ است» یا اصلا ً عبارت «به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است»؛ همه مال این شعر هستند. ماجرای شعر از این قرار است که شاعر به خاطر دلتنگی ره توشه بر می‌دارد و در راه به یک سه راهی می‌رسد که یکی‌شان تابلو زده: «راه نوش و راحت و شادی» اما به ننگ آلوده، دومی‌ «راه نیمش ننگ، نیمش نام/ اگر سر بر کنی غوغا، و گر دم در کشی آرام» و بالأخره «سه دیگر: راه بی برگشت، بی فرجام» که شاعر سومی ‌را انتخاب می‌کند.

_________

 

باز می‌لرزد دلم، دستم
 اخوان فقط نومیدانه شعر نگفته و مثل هر شاعر بزرگ دیگری، عاشقانه هم دارد. معروف‌ترین عاشقانه او که احتمالا ً زیاد از رادیو شنیده اید، شعر بسیار کوتاهی است که زمزمه عاشق با خودش است در وقت آماده شدن برای دیدار محبوب: «لحظه دیدار نزدیک است/ باز من دیوانه‌ام، مستم/ باز می‌لرزد، دلم، دستم/ بازگویی در جهان دیگری هستم/‌های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ!/‌های! نپریشی فای زلفکم را، دست!/ و آبرویم را نریزی، دل/ ای نخورده مست/ لحظه دیدار نزدیک است».

_____________

روحش شاد

خدایش بیامرزا

برچسب:پرواز شب, :: ::  l3y : Sh.mnv

آرزویی بکن ...

گوش های خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه..

ارزویی بکن ...

شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد


" بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..

بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ

با این همه بنــد

چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم" ..



چه قدر ریاضی را نمی فهمم!

هرچه حساب می کنم

روویِ تخته سیاهِ چشم هات

باز کم می آورم



فقط واسـ ـ ــه یه بار دیگـ ـه...... ،

بزار دسـ ـتاتو بگیرم



چشمانــــaــم را دیگـــر باز نمی کنم

دیدن این همهــــeــــ جایِ خالی ِ" تـــ ـ ـ ــو"

عاقبتـــــــ ــ مــaــرا ..

یا می کشتــــ یا کـــoـــور می کنـــد ..



آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

تماشا می کرد ...

آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..

تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!



خـدا را چه ديـدي ؟!

شايد يك روز در كافه اي دنـج و خـلوت ، اين كلمه ها و نوشته ها صـوت شـدند ؛

بـراي ِ گوش هـاي ِ تـو

كه روي ِ صنـدلي ِ رو به روي ِ مـن نشسته اي ... و بـراي ِ يك بـار هم كه شـده

، چـاي ِ تـو سـرد شـد

بس كه خيـره مانـدي به مـن ... !



هوایت که به سرم می زند

دیگر در هیچ هوایی،

نمی توانم نفس بکشم!

عجب نفس گیر است

هوایِ بی توئی!



من تو را نمی سرایم !..

تو ...

خودت در واژه ها می نشینی ..!

خودت قلم را وسوسه می کنی !!

و شعر را بیدار می کنی !!



در بدرقــــــه چشمان تو نميتوان غربت را فراموش كرد و

كوچــــــه سرارسر ميشود از وداعي عاشقانــــه...




حالا اشک هایم شبیه تو شده اند !


گریه که می کنم ...


نمی آیند ...!



فرامـــOــوش کردنـــت

برایـــم مثل آبـــــ ـ خوردَن بــOــود

از هــAـمان آب هایی که می پـAـرد توی گلــــو ..




صَـبـر كُن سـُهـرابـْــــــ ـــ !

قايقَتـْـــــ جــــا دارد ؟! ..

مَـن هَـم از همـهمـــه داغ ِ زمين بيــــــزارم ..



بزرگ راهای مهندسی ساز

ما را به هم نمی رسانند

عشــــــــق با قوانین بیگانه است

از بیراهه ها بـــــــیا

برای دیدن كسی كه

عمریست دوستت دارد!!!

دستمال كاغذی به اشك گفت:
قطره قطره‌ات طلاست
یك كم از طلای خود حراج می‌كنی؟
عاشقم
با من ازدواج می‌كنی؟
اشك گفت:
ازدواج اشك و دستمالِ كاغذی!
تو چقدر ساده‌ای
خوش خیال كاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله می‌شوی
چرك می‌شوی و تكه‌ای زباله می‌شوی
پس برو و بی‌خیال باش
عاشقی كجاست!
تو فقط
دستمال باش!
دستمال كاغذی، دلش شكست
گوشه‌ای كنار جعبه‌اش نشست
گریه كرد و گریه كرد و گریه كرد
در تن سفید و نازكش دوید
خونِ درد
آخرش، دستمال كاغذی مچاله شد
مثل تكه‌ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرك و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاك بود و عاشق و زلال
او
با تمام دستمال‌های كاغذی
فرق داشت
چون كه در میان قلب خود
دانه‌های اشك كاشت.

برچسب:پرواز شب, :: ::  l3y : Sh.mnv

بعد از رفتن تو فقط من مانده ام و روزهايي كه بي تو تكرار مي شوند

 و من در خلوت شبهاي بي ستاره ام از به تو انديشيدن عادتي ساخته ام

 دراز به درازاي آرزوهايي كه برايت داشتم 

و هنوز نمي دانم برق نگاه كدامين ليلي ني ني چشمان تو را خيره كرد

و تيشه ي عشق كدامين فرهاد ريشه ي عشقمان را خشكاند   !

اما ميدانم كه چون مجنون تا ابد در بيابان چشمانت به انتظار تو خواهم ماند...


سلامی دوباره به لحظه های با هم بودن
بالاخره امتحانا تموم شد و برگشتم خونه ،
خدا رو شکر ترم بدی نبود
از نمره هام تا الان راضی بودم
تو این مدت خیلی اتفاقا افتاد که واقعا بهم خوش گذشت اما دیروز یه سوپرایز خوشگل داشتم
دیروز بچه ها برام تولد گرفتن
چون روز تولدم دیگه پیش هم نبودیم
امسال دو روز زودتر به دنیا اومدم
.............
دوس دارم اینجا از سحر ،شیما ،الهام به خاطر روز قشنگی که برام ساختن تشکر کنم



Alternative content